تولد در لس آنجلس
۱۴۰۳-۱۱-۲۶ توسط سردبیر 3 دیدگاه

تولد در لس‌آنجلس

معرفی کتاب
رمان تولد در لس آنجلس ماجرای آشنایی یک خواننده ساکن لس آنجلس با قرآن است که این اتفاق باعث تغییر بزرگی در زندگی اش می شود. در برنامه ماه عسل محمد عرب راوی این داستان حضور یافت و از تجربه های خود گفت.
تقریبا در اغلب اوقات خواندن خاطرات افرادی که زندگیشان یک شبه دچار تغییر و تحولی اساسی شده و از بی راهه به مسیر درست رسیده اند، آموزنده و جذاب بوده است.
برخی از این تصمیمات ناگهانی و تحولات لحظه ای، باعث آباد شدن دنیای فرد و البته بالعکس می شود و انسان را از یک دنیا به دنیای بعدی می برد.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

از زیر قرآن که رد شدم دوباره جلوی در ایستادم و گفتم: «فریبا قرآن را بده همراهم باشد.» فریبا با تعجب نگاهم کرد؛ اما با این حال قرآن را داد دستم و من هم گذاشتم توی کوله‌ام. با خودم فکر کردم دختره‌ی خرافاتی خجالت هم نمی‌کشد. آمده اینجا، در آمریکا، توی مرکز علم و دانش، مثل آمریکایی‌ها می‌خورد، می‌گردد و می‌رقصد؛ اما، هنوز دست از این خرافات برنداشته. انگار یک کتاب هم می‌تواند آدم را از بلا حفظ کند. بگذار سر فرصت چند صفحه‌اش را بخوانم و چند مطلب غیرعلمی و خرافاتی‌اش را پیدا کنم تا وقتی برگشتم، توی صورتش بزنم و بگویم: «دختره‌ی کم‌عقل! اینجا دیگر دست از این عقاید خرافاتی‌ات بردار. اگر قرار بود با این چیزها زندگی کنیم پس چرا آمدیم اینجا؟ می‌ماندیم همان ایران و مثل بقیه زندگی‌مان را می‌کردیم.» حالا این قرآنی که می‌گویند مال مادربزرگم بوده و توی این چند سال حتی یک بار هم باز نشده و فقط گاهی در سفره‌ی هفت‌سین سروکله‌اش پیدا می‌شد، توی دستم بود. فکر کردم: «چرا که نه؟ کِی بهتر از حالا؟ وقت که دارم، دنبال کتاب هم که می‌گشتم، پس چند صفحه‌اش را می‌خوانم تا ببینم اصلاً حرف حساب قرآن چیست.» صفحه‌ی اول را باز کردم. دیدم به زبان عربی است. بلد نبودم؛ اما زیر عربی‌ها کلمات ریزی به فارسی بود که با کمی دقت می‌شد خواند: «به نام خداوند بخشاینده‌ی مهربان. اینک آن کتاب که در آن هیچ شبهه‌ای نیست و راهنمای پرهیزکاران است…»7 برای همین خط، چند لحظه مکث کردم. فکر کردم: «اوووه! چه اطمینانی هم به خودش دارد. کتابی که هیچ شک‌وتردیدی در آن نیست. پس کار من معلوم شد. می‌گردم و چندجا را که تناقض یا شک‌وتردید دارد، پیدا می‌کنم و دستش را رو می‌کنم.‌ این حرف‌ها به درد همان عرب هزاروچهارصدسال پیش می‌خورد که علم نداشت و نمی‌دانست دلیل خیلی از اتفاق‌ها چیست. بعد آمد و یک چیز تخیلی درست کرد تا دلیل جهلش را به آن نسبت بدهد؛ نامش را هم دین گذاشت. امروز وقتی علم و دانش هست، دیگر دین کجا بود؟‌ این مال عرب‌هایی است که نظم نداشته و نمی‌دانستند تمیزی چیست؛ عربی که حرفی برای جامعه‌ی مدرن امروز بشر ندارد.»